شهدا آمده ام ...
زندگی را دوباره بیاموزم
از واژه ی آب تا لبان تشنه ی تو
از سردی خاک تا گرمی خون تو
از نیستی انسان تا ابدیت شهید
آمده ام دوباره شروع کنم بودن را
اما این بار با شما بودن را
آمده ام نبودن بودن را به بودن بودنتان بپیوندم ... تا باشم ، پر از معنا
پرا از معنا با عشق شما
پر از وجود ، به عشق شما
آمده ام عشق آرمانی ام را آسمانی کنم، همچون شما
آمده ام دلم را بدهم بگیرم تا عشق بگیرم
آمده ام بی دل ِ عاشق باشم
امده ام در پی معشوق گم شوم
گم شوم در ازل تا همانند تو ابدی شوم،همچون تو گمنام.
می خواهم خون سرخت را به صفحه ی ایمان بنشانم
ایمان را به آئینه ی زنگار گرفته ی دل مشان دهم.
تا آوای عشق سر دهد
تا سرشار شود از رنگ تو ، تا بشکند تا قیمتی شود، قیمتی شود تا خریدنی شود.
می خواهم خریدارش خدا باشد
می خواهم همانند تو همه ی هستی ام را خدایی با خدا حساب کنم، به قیمت دو بال ...
فقط دو بال برای پرواز ، پرواز در آسمان عشق او ، تا زمانی که همانند تو به آن آبی ِ بیکران بپیوندم
تا تو بودن فاصله ها چه بسیار و راه چه دشوار ... اما من آمده ام
آمده ام پر از امید ، می روم پر از عشق
و منتظر خواهم ماند تا دیدار
دیدارِ من و یار.
دل نوشته
درباره وبلاگ
آخرین پست ها
لینک دوستان
آمار
بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 7467
تعداد کل یاد داشت ها : 6
آخرین بازدید : 103/9/5 ساعت : 9:9 ص